جدول جو
جدول جو

معنی دام کنف - جستجوی لغت در جدول جو

دام کنف
(مِ کَ نَ)
تورماهی گیری که از بنگ کنف کنند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ دَ / دِ)
رهایی یافته از دام و بند. (ناظم الاطباء). که دام برکنده باشد. که دام فروگسسته باشد. طائری که بزور طپش از دام برآمده باشد:
ای شاخ گل شکستۀ طرف کلاه تو
وی شانه دام کندۀ زلف سیاه تو.
ملامفید بلخی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(یَ دَ / دِ کَ دَ)
از جای برآوردن دام. در هم نوردیدن و گسستن دام
لغت نامه دهخدا
(دَ کُ)
چیزی چون بالش و رفاده به صورت دایره انباشته به پشم یا پنبه یا جامه پاره ها یا حصیر بافته شده که آن را در جامه ای گرفته بر در دیگ پلو و چلو نهند تابخاری که از درون دیگ متصاعد شود به خود کشد و دوباره بصورت قطرات آب در دیگ نریزد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
کندوی عسل که از تنه ی درختان سازند
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی کنف
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که درخت ها را از ریشه در می آورد
فرهنگ گویش مازندرانی